کد مطلب:129924 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

تلاش برای ترور امام زین العابدین
و زین العابدین در بند اسارت است و خیانتكاران آهنگ كشتن او كنند. [1] .


امام سجاد (ع) چندین جا در معرض قتل و ترور قرار گرفت، ولی خداوند او را حفظ نمود، چرا كه می خواست حجت خویش را در زمین نگاه دارد.

از جمله این جاها یكی كربلا بود. سبط ابن جوزی گوید: «علی بن الحسین را از آن رو زنده گذاشتند كه هنگام كشته شدن پدرش بیمار بود. شمر كه بر او گذشت گفت: او را بكشید. اما پس از او عمر سعد آمد و چون او را دید گفت: متعرض این جوان نشوید. سپس به شمر گفت: وای بر تو، برای حرم (زنان كاروان حسینی) كه می ماند؟!» [2] .

جای دیگر كوفه بود. طبری پس از گفت و گوی میان امام (ع) و ابن زیاد می نویسد: ابن زیاد به خشم آمد و گفت: چگونه جرأت می كنی كه جواب مرا بدهی و چگونه به خود اجازه می دهی كه سخن مرا رد كنی؟ بروید و او را گردن بزنید». پس زینب خود را به او آویخت و مانع گردید. [3] . جای دیگر شام بود و موارد آن متعدد بود:

قطب راوندی می نویسد: نقل شده است كه چون سر حسین (ع) را نزد یزید ملعون بردند، درصدد برآمد كه او را گردن بزند». [4] .

از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: علی بن الحسین (ع) را به كند و زنجیر بسته بودند. پس یزید ملعون گفت: ای علی بن الحسین! خدای را سپاس كه پدرت را كشت. علی بن الحسین (ع) فرمود: لعنت خدا بر قاتل پدرم. گوید: یزید به خشم آمد و فرمان داد او را گردن بزنند. علی بن الحسین (ع) فرمود: اگر مرا بكشی، چه كسانی دختران رسول خدا (ص) را به خانه هاشان می رساند، حال آنكه آنها محرمی جز من ندارند... [5] .

صاحب «الاحتجاج» پس از نقل خطبه سجادیه و بازگشت امام (ع) به منزل می گوید: سپس امام (ع) خطاب به یزید فرمود: ای یزید شنیده ام كه آهنگ كشتنم را داری، اگر ناگزیر باید مرا بكشی، كسی را همراه این زنان بفرست تا آنها را باز گرداند.» [6] .


ابن شهر آشوب به نقل از مدائنی گوید: هنگامی كه امام سجاد (ع) انتساب خود را به پیامبر (ص) باز گفت، یزید خطاب به جلاد گفت: او را به این باغ ببر و بكش و در همانجا دفن كن. پس او را به باغ برد. او سرگرم كندن بود و امام سجاد (ع) نماز می گذارد.چون درصدد قتلش برآمد. دستی از آسمان چنان او را زد كه با صورت به زمین افتاد و فریاد برآورد و وحشت سراسر وجودش را فراگرفت. پس خالد پسر یزید او را دید در حالی كه از صورتش چیزی باقی نبود. آن گاه نزد پدرش بازگشت؛ و او فرمان داد جلاد را در آن چاله دفن كنند و حضرت را آزاد سازند. محل حبس زین العابدین (ع) امروزه مسجد است». [7] .

مسعودی پس از ذكر گفت و گوی میان امام (ع) و یزید می نویسد: «یزید با همپالگیهایش در كار او رایزنی كرد و آنان رأی به قتلش دادند». [8] .

ابن كثیر می نویسد: «نقل شده است كه یزید در كارشان به مشورت پرداخت، پس یكی از آن میان - كه خدای رویش را زشت گرداند - گفت: ای امیرمؤمنان، از سگ بد نباید توله گرفت. علی بن الحسین (ع) رابكش تا از نسل حسین هیچ كس باقی نماند». پس یزید سكوت كرد. [9] .

ابن عساكر به نقل از ریا، دایه ی یزید، می نویسد: «یكی از اصحاب رسول خدا (ص) نزد یزید آمد و گفت خداوند تو را بر دشمن خدا و پسر دشمن پدرت پیروزی بخشید! این جوان را بكش تا این نسل قطع گردد. زیرا در حالی كه اینان زنده اند، بر آنچه دوست می داری نمی رسی. آخرین كسی با تو بر سر حكومت منازعه كند او - علی بن الحسین (ع) - است؛ و تو دیده ای كه پدرت از دست پدرش چه ها دیده؛ و خود از او چه ها دیده ای. دیدی كه مسلم بن عقیل چه كرد. پس ریشه این خانواده را قطع كن. اگر این جوان را بكشی، بخصوص نسل حسین (ع) قطع می شود؛ و گرنه اگر یك تن هم از اینان بماند انتقامشان را از تو می گیرد. اینان مردمانی مكارند و مردم به آنها گرایش دارند. به ویژه


مردم كوچه و بازار عراق می گویند: پسر رسول خدا (ص)، پسر علی و فاطمه (س). او را بكش كه گرامی تر از صاحب این سر نیست.

یزید گفت: برنخیزی و ننشینی، تو ناتوان و ذلیلی. نه، من آنها را وامی گذارم، هرگاه كسی از آنها سربلند كرد، شمسشیرهای خاندان ابوسفیان او را در برمی گیرد.

گوید: «نام آن صحابی رسول خدا (ص) را برایم گفته بودند، ولی اینك نامش را نمی گویم و از او یاد نمی كنم» [10] .

درنگ و ملاحظه

نكاتی چند از این روایت در خور توجه و درنگ است:

1. پافشاری بسیار شخصی كه گفته اند از اصحاب رسول خدا (ص) بوده است بر قتل تنها فرزند باقی مانده از نسل آن حضرت. او به یك بار ارائه این پیشنهاد بسنده نمی كند، بلكه پشت سر هم آن را تكرار می نماید.

2. بطلان نظریه عدالت همه ی صحابه! آیا این عدالت است كه بر كشتن فرزند رسول خدا (ص) پافشاری كند؟ مگر اینكه بگوییم این دسته از صحابه ی عادل در زمره ی پیروان خاندان ابوسفیان هستند!

3. اعتراف دشمن به گرایش مردم به خاندان رسول خدا (ص)، آنجا كه می گوید: «و مردم به اینان گرایشی دارند» البته او می خواهد كه به این وسیله یزید را بر قتل امام (ع) تحریك كند.

4. شگفت از راوی خبر است كه نام آن صحابی عادل را پنهان می كند! شاید معتقد است كه این كار موجب حفظ منزلتش می شود!


[1] از اشعار ام كلثوم، دختر علي بن ابي طالب (ع)، كه هنگام رفتن به مدينه سرود (ر. ك. بحارالانوار، ج 45، ص 198).

[2] تذكرة الخواص، ص 258.

[3] اعلام الوري، ص 247.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 200.

[5] بحار، ج 45، ص 168.

[6] همان، ص 162.

[7] المناقب، ج 4، ص 173. شايد آنچه صاحب الاحتجاج نوشته بعد از وقوع اين مسأله بوده است.

[8] اثبات الوصية، ص 145.

[9] البداية و النهاية، ج 8، ص 198.

[10] تاريخ مدينة دمش، ج 19، ص 420، ذيل زندگي نامه ي ريا. نيز ر. ك. البدايه و النهايه، ج 8، ص 204؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 3، ص 12؛ الجوهره، تلمساني، ج 2، ص 218.